سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوتاه مینویسم لُبّ مطلب را ، باب میل تنبل ها!

هوش هیجانی

 یعنی

1- متوجهِ احساسات و هیجان های خود بودن، و شناختِ شرایط بروز آنها

 مثال:وقتی گرسنه ام،بد اخلاق میشم

 

2-مدیریت احساسات، به وسیله ی کنترل کردن شرایط

 مثال: وقتی گرسنه ام، با آدما زیاد در تعامل نباشم و زود برم ته بندی کنم


3- درک احساسات دیگران، و حدس زدن علت ها و شرایط ایجاد هر احساس

 مثال: فلانی از دستم عصبانیه ، چون چند ساعت ازم بی خبر بوده ، هزار تا فکر توی سرش اومده و نگران شده

ادامه مطلب...

+ تاریخ شنبه 93/5/18ساعت 12:0 صبح نویسنده E . A | نظر

ای پسرانی که خواهر دارید...


مبادا پیشِ خواهرتون، از پدرتون بدگویی کنید یا ضعف های پدر رو به رو بیارید و ازش ایراد بگیرید... بلبلبلو


دختری که پدرش، پیشش کوچیک بشه؛ هر بی سر و پایی براش جذاب میشه! وااااای


+ تاریخ پنج شنبه 93/2/11ساعت 12:0 صبح نویسنده E . A | نظر

 بچه هامون، جزء دارایی و مایملک ما نیستن که بخوایم طبق خواسته های ما رفتار کنن!

بهشون استقلال عمل بدیم؛ 

تا در برابر خواسته های دیگران هم سَرِ اطاعت خم نکنن؛ و بتونن مستقلانه تصمیم بگیرن


دلسوزی بیجا نداشته باشیم و نازک نارنجی بارشون نیاریم. اگه به سختی های زندگی عادتش بدی، بیشتر احساس رفاه می کنه

بهش اجازه بده توی کارهای خونه مشارکت کنه، خرابکاری هم کرد عیبی نداره سعه ی صدر داشته باش، تدبیر بیندیش و شرایطو براش طوری مهیا کن که خرابکاری هاش خیلی آسیب زا نباشه

(مثلاً اگه دختر کوچولوت می خواد ظرف بشوره یه جوری زیرکانه ظرف های نشکن دم دستش بذار بشوره)

هر چقدر حوزه ی تجربیاتش وسیع تر شه اعتماد به نفسش هم قوی تر میشه. از مسئولیت پذیری هراسی نداره و اینطوری دست و پا دار تر میشه، می تونه از پس خودش بر بیاد.



هر چی می خوای توی مخش حک کنی 2-3 سال اول زندگیش بهش یاد بده

 
مطمئن باش یاد می گیره، ولی فعلاً نمی تونه بهت بفهمونه که بلده  

 



+ تاریخ شنبه 92/7/6ساعت 10:33 عصر نویسنده E . A | نظر

یه نسخه ای می پیچم براتون؛ خواستید یکیُ عاجز و ناتوان کنین که از زندگی سیر بشه، از این نسخه بهره بگیرید!

هر بچه ای که دور و برتون می بینید؛ صفات ناپسندُ بهش تلقین کنین!

بهش برچسب بزنید: بگید وای چه بچه آرومی، چقد مظلومه، اصلاً حرف نمی زنه، قربونت برم که زبون نداری، موش بخوردت…

اینطوری باعث می شید بچه هه دیگه با صفات پسندیده، خودی نشون نده. چون دستش اومده که اگه مثل آدم حسابیا باشه و افکار نابشُ به زبون بیاره، کسی آدم حسابش نمی کنه.

اگه تو لاک خودش فرو بره و عقب مونده جلوه کنه همه تحویلش می گیرن!

 

دیگه جونم براتون بگه که: خواستید با بچه هه سر صحبتُ باز کنین، یه وقت از ویژگی های شخصیتی خوبش حرفی نزنیدا!

بگید بَه بَه چه لباس قشنگی داری، موهاشُ ببین چه خوشگله…

بذارید بچه هه فکر کنه ارزشش به لباسا و قیافَشِ، نه وجود خودش. با این کار، اونُ منزوی می کنید.

چون اگه یه روز لباس خفن نداشت نمی ره مهمونی،

یا اگه شخص ایرادگیر و طعنه زنی توی اون مهمونی باشه این بنده خدا پاشُ تو اون مهمونی نمی ذاره!

خلاصه اینطوری می شه که افسردگی می گیره و توانمندی هاشُ نمی بینه و منفی باف می شه و زندگی شو می بازه.
 

لجبازش کنین: هنوز مهمون از در نیومده تو، به بچه بگید سلام کن، سلام کردی؟ زشته سلام کن،…

رو مُخش برید، بهش امون ندید که خودش با اراده خودش سلام کنه، هی سیخونک بزنید بهش دستور بدید.

وقتی هم مهمونا رفتن بهش بگید کارِت خیلی زشت بود.

بهش فرصت ندید خودش فکر کنه و تصمیم بگیره؛ چون اگه اجازه بدید خودش تصمیم بگیره بهش احترام گذاشتید.

یه موقع فکر نکنید که بچه ها به ورژن اصلیِ انسان نزدیکترن و خیـــــــلی بیشتر می فهمنا! 

 



+ تاریخ جمعه 92/5/11ساعت 12:10 عصر نویسنده E . A | نظر

کتاب «والدین موثر، فرزند مسئول»

 

نوشته ی «دکتر دان دینک میر» و «دکتر گری . د . مکی»
ترجمه ی «مجید رئیس دانا»
انتشارات رشد

 

برداشت من از این کتاب:

سوء رفتار آدم، 4 تا علت کلی داره:

1- می خواد جلب توجه کنه.

نتونسته با روش های مفید و سالم، نظر دیگرانُ به خودش جلب کنه؛

با رفتار های غیر عادی یا آزار دهنده سعی می کنه توجه دیگرانُ به دست بیاره.

شاید اطرافیانش از روی حسادت یا حماقت، به خوبی هاش اخم می کنن و براش رو تُرش می کنن؛ و به بدی هاش می خندن و تأییدش می کنن.

واکنش درست ما در برابر چنین افرادی:

وقتی تقاضای توجه می کنه؛ بهش بی توجه باش.

وقتی داره زندگی عادی شو می کنه حواسش بهت نیست، به خاطر رفتارای خوب و نرمالش بهش توجه نشون بده.

 


2- می خواد قدرتمند جلوه کنه.

 

کسی حرفشُ گوش نمی ده، مجبوره زور بگه. ناحقّی کنه.

واکنش درست ما در برابر چنین افرادی:

 وقتی خواسته هاشو منطقی می گه، تا جایی که می تونی انعطاف به خرج بده و حرفشو گوش کن.

اگه زور گفت، داد زد، تهدید کرد، مسخرهَ ت کرد،… همچون ناشنوایان باش!

برای حرفش ارزشی قائل نشو. یه گوشِت در و یکی دیگه دروازه.

مقابله به مثل نکن چون جسورتر می شه. رقیبتُ قوی تر می کنی.

 


3- می خواد انتقام بگیره.

 

نه تونسته جلب توجه کنه؛ نه تونسته قدرتشُ بهت اثبات کنه؛

دلسرد و ناامید شده، حرصش گرفته می خواد کلّهَ تو بِکَّــنه!

تا می تونه اذیتت می کنه، بهونه می گیره.

واکنش درست ما در برابر چنین افرادی:

 بهش نشون بده باهاش دشمنی نداری، اما حواست باشه باج ندی!

 


4- می ترسه مسئولیت کاری رو به گردن بگیره.

 

با اظهار بی لیاقتی، می خواد  شونه خالی کنه.

شاید به خاطر خطاهاش سرزنش شده.

شاید وقتی از خودش بد می گه، دیگران نازشو می کشن.

واکنش درست ما در برابر چنین افرادی:

 اگه سهل انگاری کرد، خامی کرد، خطا کرد، غفلت کرد، نادونی کرد، حواسش نبود، هول شد،…  بهش فرصت بده جبران کنه.

مثلاً اگه تخم مرغ از دستش افتاد شکست؛ خودتُ بزن به اون راه،

فرصت بده کف آشپزخونه رو تمیز کنه، آثار خرابکاری شو محو کنه و یه تخم مرغ دیگه بیاره.

از قصد که این کارو نکرده، پس دعواش نکن.

اگه مسخرهَ ش کنی اضطراب می گیره نمی تونه رفتارشو اصلاح کنه. اگه ماجرا رو  برای دیگران تعریف کنی باورش می شه که دست و پا چلفتیِ! و تو موقعیت های مشابه، قبل از انتقادِ دیگران خودش شروع می کنه به ایراد گرفتن از خودش.

 


+ تاریخ جمعه 92/4/28ساعت 3:0 عصر نویسنده E . A | نظر

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. الا بذکرالله تطمئن القلوب
به نظر من، اضطراب ریشه ی تمام مشکلات آدَماس.

چون نمی ذاره از تمام ظرفیت وجودت بهره ببری و توانمندی هاتو به کار بگیری.

 

ریشه ی اضطراب هم از دید من، ناشی از ضعفِ اعتماد به نفسه.


کمبود اعتماد به نفس، ناشی از اینه که شخص نمی تونه خوب و بدُ تشخیص بده و توان تصمیم گیریش ضعیفه.


خوب و بدُ نمی تونه تشخیص بده چون اطلاعات غلط تو مغزش پر کرده، اطلاعاتی که نمی تونه بهش اعتماد کنه.

 

خب حالا چطوری توان تشخیص درست و غلطُ تقویت کنیم؟


1- ارتباطات اجتماعی مونُ بیشتر کنیم، تا از همدیگه چیز یاد بگیریم.

بدی های دیگرانُ ببینیم و متوجه خوبی هامون شیم پوزخند سفت و محکم مواظب خوبی هامون باشیم.

خوبی های دیگرانُ ببینیم و اونارو تو خودمون تقویت کنیم.

متوجه بدی های خودمون بشیم و اول قایمش کنیم کسی نبینه هیسسسسبعد کمرنگ و کمرنگترش کنیم.


2- کتاب بخونیم؛ اما چه کتابی؟ نویسنده هام که آدم اند و خطا می کنن…


3- به من چه دیگه!
خودتون بشینید یه فکری کنید نتیجه شو به منم بگید
پوزخند
خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها 


+ تاریخ پنج شنبه 92/4/27ساعت 6:9 عصر نویسنده E . A | نظر

بسم الله الرحمن الرحیم.رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل  عقده من لسانی یفقهوا قولی
به نظرم یه حکمتی داره که آدما دوست دارن آرزوهای برآورده نشدهَ شون رو، بچه  هاشون برآورده کنن.

زندگی ما یه "تز"ه ؛ توی ذهنمون " آنتی تز"ِ  بدی هامون رو می سازیم؛

و می خوایم "سنتز" رو روی بچه هامون اجرا کنیم.


نگرفتی چی میگم؟
حق داری خب!


الآن شفاف سازی می کنم برات

 وقتی یکی یه "تز/ نظریه/ تئوری"  ارائه میده؛ بعدش "آنتی تز" اون هم میاد، یعنی مخالف اون نظریه بیان میشه.

نظریه ای که ترکیب تز و آنتی تز باشه طوری که سعی داره عیب و ایراد و کم و کاست اون 2 تا رو نداشته باشه و خوبی های هر دو رو تا حد امکان داشته باشه؛ میشه "سنتز".

دوباره از دلِ این سنتزه؛ آنتی درمیاد؛... و همینطور ادامه پیدا می کنه و به سمت کمال میره.

به این دور (تز، آنتی تز، سنتز) میگن "دیالکتیک"


امیدوارم توضیحاتم واضح و مُبَرهَن باشد!


+ تاریخ سه شنبه 92/4/25ساعت 2:6 صبح نویسنده E . A | نظر

إن‌ّ ربّک یبسط الرّزق‌َ لِمَن یشأ و یقدر إنّه کان بِعبادِه خبیراً بصیراً ---- وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها
یه جا میری مهمونی، معذّب نباش که ای وای غذاهاشونُ خوردم نعمتشون کم شد/

 اَه چه غذای بدمزه ای/ چرا کمه/ این چیه/...

 

روزی تو همین بوده

یا یکی میاد خونهَ تون مهمونی؛ حرص نخور که غذا کم نیادوااااای/ مهمونا اومدن غذامونُ خوردن سهم ما کم شد/ اگه نمیومدن خوشمزه هاش می موند واسه خودمون!...پوزخند

 

شاید مهمونان که برکت و نعمتُ با خودشون آوردن؛ بووووساگه نمیومدن تو هم گشنه می موندی!


+ تاریخ دوشنبه 92/4/24ساعت 7:24 عصر نویسنده E . A | نظر

بسم الله الرحمن الرحیم. 
خدا مگه دست داره؟ یعنی چی؟که می گن دست های خدا بالای همه ی دست هاست


نچ. این استعارهَ س

بذار یه مثال برات بزنم. یکی میگه همه ی این املاک دست منه. یا میگن برو امتحانُ کنسل کن؛ میگی مگه دست منه!؟

خود دستی که 5 تا انگشت داره مدّ نظر نیست. دست مظهر قدرته؛ چون معمولاً کار ها رو با دست انجام میدیم. کار فکری هم داریم، ولی بلخره دسته که عملی ش میکنه.

 

خدا کلاً ماهیتش با ما فرق داره.

مثل این می مونه که مبل خونهَ تون با خودش بگه آفریننده ی من/ سازنده ی من، جنسش از چوب گردو بوده یا راش؟

مبلِ دیگه! فهم و شعورش به اندازه ی ما نیست کهجالب بود! فکر می کنه همه چی از چوبه، از پارچهَ س...

عقلش قد نمیده، واقعاً نمی تونه درک کنه انسان چیه، ماهیتش چه جوریه.


+ تاریخ پنج شنبه 92/4/20ساعت 2:31 عصر نویسنده E . A | نظر

عجب برف قشنگی؛... سرده!


چایی آوردم بخوری گرم شی؛... تلخه!


با قند بخور اوقاتمونُ تلخ نکن؛... مرض قند دارم!


ای بابا، پس مرض از خودته!! جالب بود
 
لَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ


لَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ


+ تاریخ سه شنبه 92/4/18ساعت 10:50 صبح نویسنده E . A | نظر